English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (744 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shake up <idiom> U تغییر دادن سیستم کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shakedown [of something] [American English] U تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
reconfiguration U تغییر دادن ساختار داده در سیستم
sysgen U فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
conversion U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
crossover U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
conversions U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
intervention U عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions U عمل اعمال تغییر در سیستم
alpha range U سیستم تغییر گام ملخ
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
computerizing U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerizes U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerises U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
staged U تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
computerised U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerize U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerising U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
bell crank U اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
dynamically U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoor U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
dynamic U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoors U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
adaptive channel allocation U توانایی سیستم برای تغییر پاسخ ها و فرآیندها طبق ورودی ها و رویدادها و موقعیتها
crash conversion U تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
non return to zero U سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
reflected code U سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
realigning U تغییر دادن
mutated U تغییر دادن
mutate U تغییر دادن
redeploy [staff] U تغییر دادن
changing U تغییر دادن
convert U تغییر دادن
permute U تغییر دادن
to turn something into something U تغییر دادن به
to convert something into something U تغییر دادن به
transact U تغییر دادن
changes U تغییر دادن
alters U تغییر دادن
altering U تغییر دادن
altered U تغییر دادن
alter U تغییر دادن
reset U تغییر دادن
change U تغییر دادن
to turn [into] U تغییر دادن
amending U تغییر دادن
amended U تغییر دادن
amend U تغییر دادن
changed U تغییر دادن
mutating U تغییر دادن
mutates U تغییر دادن
shifted U تغییر دادن
realign U تغییر دادن
modify U تغییر دادن
modifying U تغییر دادن
modifies U تغییر دادن
shift U تغییر دادن
realigned U تغییر دادن
shifts U تغییر دادن
realigns U تغییر دادن
distributes U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributing U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
shunted U تغییر جهت دادن
shunt U تغییر جهت دادن
change U تغییر دادن تبدیل
switches U تغییر جهت دادن
tunes U تغییر فرکانس دادن
changed U تغییر دادن تبدیل
discolored U تغییر رنگ دادن
transshape U تغییر ماهیت دادن
switch U تغییر جهت دادن
discoloring U تغییر رنگ دادن
discolouring U تغییر رنگ دادن
discolours U تغییر رنگ دادن
quirks U تغییر جهت دادن
transshape U تغییر شکل دادن
quirk U تغییر جهت دادن
discoloured U تغییر رنگ دادن
transfigures U تغییر شکل دادن
transfiguring U تغییر صورت دادن
transfiguring U تغییر شکل دادن
shunts U تغییر جهت دادن
discolour U تغییر رنگ دادن
discolors U تغییر رنگ دادن
sing a different tune <idiom> U تغییر جهت دادن
switched U تغییر جهت دادن
to change the tack U تغییر رویه دادن
go about U تغییر جهت دادن
remodels U تغییر وضع دادن
remodelling U تغییر وضع دادن
colours U تغییر رنگ دادن
to transform [into] U تغییر شکل دادن [به]
shift the rudder U تغییر دادن سکان
remodeling U تغییر وضع دادن
discolor U تغییر رنگ دادن
misshape U تغییر شکل دادن
transform U تغییر شکل دادن
tune U تغییر فرکانس دادن
transforms U تغییر شکل دادن
changes U تغییر دادن تبدیل
to change ones mind U تغییر رای دادن
remodel U تغییر وضع دادن
to change one's tune U تغییر عقیده دادن
remodelled U تغییر وضع دادن
remodeled U تغییر وضع دادن
to change colour U تغییر رنگ دادن
transforming U تغییر شکل دادن
transformed U تغییر شکل دادن
to veer [off] U تغییر جهت دادن
colour U تغییر رنگ دادن
changing U تغییر دادن تبدیل
modification U تغییر شکل دادن
veers U تغییر عقیده دادن
veer U تغییر عقیده دادن
metamorphose U تغییر شکل دادن
disguise U تغییر قیافه دادن
transmuted U تغییر هیئت دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
reshape U تغییر شکل دادن
veered U تغییر عقیده دادن
color U تغییر رنگ دادن
transmuting U تغییر هیئت دادن
metamorphosed U تغییر شکل دادن
transfigure U تغییر شکل دادن
disguised U تغییر قیافه دادن
disguising U تغییر قیافه دادن
metamorphosing U تغییر شکل دادن
transfigured U تغییر شکل دادن
transfigures U تغییر صورت دادن
transfigure U تغییر صورت دادن
metamorphoses U تغییر شکل دادن
disguises U تغییر قیافه دادن
transfigured U تغییر صورت دادن
transmutes U تغییر هیئت دادن
transfers U تغییر سمت دادن لوله
moves U تغییر دادن محل چیزی
transferring U تغییر سمت دادن لوله
transfer U تغییر سمت دادن لوله
move U تغییر دادن محل چیزی
relieves U تغییر پست دادن برجستگی
negation U تغییر دادن علامت یک عدد
moved U تغییر دادن محل چیزی
modifying U تغییر دادن معتدل ساختن
modifies U تغییر دادن معتدل ساختن
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
relieve U تغییر پست دادن برجستگی
modify U تغییر دادن معتدل ساختن
relieving U تغییر پست دادن برجستگی
commmute U تغییر دادن مبادله کردن
movement U تغییر دادن محل چیزی
redeployment U تغییر مکان دادن یکانها
to change one's countenance U تغییر قیافه یا رنگ دادن
To arrange (fix up) something. U ترتیب کاری را دادن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
to jink right [left] U ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
abreact U تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
displaced U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces U جابجا شدن تغییر موضع دادن
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
pyrolyze U در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
displacing U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displace U جابجا شدن تغییر موضع دادن
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
to shake up [a company] <idiom> U سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
columnar transposition U تغییر مکان دادن عوامل در ستون
wears U تغییر سمت دادن به دور از باد
wear U تغییر سمت دادن به دور از باد
gray code U سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
to do a good job U کاری را خوب انجام دادن
terrorised U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com